Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-05-03@16:23:56 GMT

زندگی‌مان شبیه سریال‌های ترکی نیست!

تاریخ انتشار: ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۶۲۴۰۰۶

زندگی‌مان شبیه سریال‌های ترکی نیست!

قرار است با یک استاد دانشگاه مصاحبه کنم که متعلق به فرهنگ و کشور دیگری است؛ هر چند می‌دانم در ایران درس خوانده و با فرهنگ ما آشناست. مطمئن هستم ما و مردم ترکیه تشابهات فرهنگی فراوانی داریم. ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۴ رسانه ها خواندنی نظرات

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، همین که روبه‌روی دکتر برنا کاراگز اوغلو قرار گرفتم، همه چیز عوض شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از آنچه فکرش را می‌کردم صمیمی‌تر بود. در همان لحظه اول درست مثل آدم‌هایی که انگار سال‌هاست همدیگر را می‌شناسند، یکدیگر را در آغوش گرفتیم و روبوسی کردیم. با هم از بی‌مرزترین جهان هستی، یعنی دنیای درون‌‌مان حرف زدیم و هم صحبتی‌مان لذتی پیدا کرد، خیلی بیشتر از یک مصاحبه معمول.

از ایران و مردم و فرهنگش حرف زدیم، از نویسنده‌های ایرانی و ترک، از دانشگاه‌های دو کشور و بی شمار مسائل و موضوعات دیگری که می‌توانید بخشی از آن را در این گفت‌وگو بخوانید و گوشه ذهنتان تصور کنید، شما هم یک عصر تابستانی زیبا را در یک کافه کنار ما نشسته بودید و در لحظه‌های ما شریک شدید.

چه شد تصمیم گرفتید در رشته ادبیات فارسی تحصیل کنید؟

پنج‌ساله بودم یک همسایه ایرانی داشتیم. ده‌ساله که شدم یک همسایه ایرانی دیگر هم داشتیم. 16 ساله بودم که به خاطر شغل پدرم برای زندگی به شهر وان رفتیم و آنجا ایرانی‌های زیادی را می‌دیدم و همین آشنایی‌ها موجب شده بود، نسبت به فرهنگ ایران احساس نزدیکی کنم. وقتی هم می‌خواستم برای تحصیل در دانشگاه رشته‌ای را انتخاب کنم، اول به زبان و ادبیات انگلیسی فکر کردم، اما بعد با خودم گفتم من این زبان را بلد هستم و می‌توانم انگلیسی حرف بزنم، پس بهتر است سراغ یک زبان شرقی بروم، چون آشنایی با یک زبان از غرب و یک زبان از شرق می‌تواند آدم را در فهم فرهنگ‌های مختلف یاری کند، چون ایرانی‌های زیادی را دیده بودم، فارسی هم کمی در ذهنم جا گرفته بود، تصمیم گرفتم زبان و ادبیات فارسی بخوانم. آهنگ‌های ایرانی گوش می‌دادم و سعی می‌کردم با آن بلند بخوانم تا یاد بگیرم. بعد هم در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آنکارا پذیرفته و مشغول تحصیل در این رشته شدم. همه می‌گفتند رشته سختی است و نمی‌توانم چهارساله درسم را تمام کنم، اما من این کار را انجام دادم و بعد هم در ادامه برای گرفتن فوق‌لیسانس و دکتری به ایران آمدم و در دانشگاه تهران درسم را خواندم.

کدام شاعر ایرانی را بیشتر دوست دارید؟

شاعران بزرگ در ایران زیاد هستند، اما من صائب تبریزی را خیلی دوست دارم.

شما بعد از یاد گرفتن زبان فارسی توانستید آثار مولوی را هم به فارسی بخوانید. چه حسی داشت؟

خیلی هیجان‌زده بودم. ما ترک‌ها هر قدر زبان فارسی بخوانیم و رشته تحصیلی‌مان را هم فارسی انتخاب کنیم، باز از روی شرح‌های ترکی خوانده‌ایم، اما مولوی خواندن در ایران با زبان فارسی و آن هم در شرایطی که استادان آن را به فارسی تحلیل و تفسیر می‌کردند، خیلی شیرین بود.

این سوال برایتان پیش نمیآمد مولوی بالاخره متعلق به کدام کشور است؟

در ایران استادان از ما می‌پرسیدند مولوی اهل کجاست. ما می‌گفتیم ترک. افغان‌ها می‌گفتند از بلخ آمده و اهل افغانستان است. تاجیک‌ها هم می‌گفتند مولوی برای ماست. یک دانمارکی در کلاس ما بود و در واکنش به این ماجرا گفت هیچ‌کدام. مولوی مال ماست. خیلی جالب است که مولوی همه ما را قبول می‌کند و ما نمی‌خواهیم قبول کنیم که او مال همه است.

تجربه زندگی در ایران چطور بود؟ احساس میکردید اینجا غریبه هستید یا نه؟

هیچ‌وقت در ایران احساس نکردم غریبه هستم، ایرانی‌ها رفتار خوبی با من داشتند و خیلی مهربان بودند. اما چیزهایی می‌پرسیدند که هیچ ارتباطی با من نداشت. مثلا سوال می‌کردند آخر فلان سریال چه می‌شود. بالاخره بهلول (شخصیت یکی از سریال‌ها) چه تصمیمی می‌گیرد. من هم که درگیر درس بودم و اصلا از این چیزها خبر نداشتم. وقتی با مردم حرف می‌زدم می‌دیدم بیشتر از من از ترکیه خبر دارند و دقیق می‌دانند ما چه می‌پوشیم و چه می‌خوریم و .... .

این اتفاق تا حد زیادی مربوط به ماجرای سریالهای ترکی است که تماشا میکنند.

بله. اما این سریال‌ها واقعی نیست، مردم فکر می‌کردند زندگی ما شبیه این سریال‌هاست، موضوع بیشتر سریال‌ها فریبکاری و خیانت است که در واقعیت این‌طور نیست. یا مثلا این سریال‌ها را در خانه‌های زیبایی بازی می‌کنند، مردم ایران این تصور را دارند که همه خانه‌ها در ترکیه به همین زیبایی است، اما این‌طور نیست، مثل همه جای دنیا در ترکیه هم از خانه‌های خیلی معمولی تا خیلی زیبا وجود دارد.

ایران و ترکیه از جهات بسیاری اشتراکات فرهنگی هم دارند؛ اما طبعا رفتارهایی هم در ایران دیدید که شما را ناراحت یا آزردهخاطر کرده باشد. اگر چنین تجربهای دارید، کمی دربارهاش بگویید.

راستش این مورد برای من خیلی زود اتفاق افتاد. وقتی داشتم از فرودگاه به دانشگاه می‌رفتم، راننده آذری‌زبان بود و از صحبت‌های من و پدرم متوجه شد ترک هستیم. وقتی رسیدیم 15 دقیقه با او حرف زدیم تا کرایه‌اش را بگیرد، می‌توانم بگویم 15 دقیقه جنگیدیم و او گفت ما مهمانش هستیم و پول نمی‌گیرد. وقتی پیاده شدیم و راه افتادیم، از پشت سرمان داد زد آقا پول مرا ندادی! خیلی حس بدی بود، من هم هنوز با فرهنگ ایرانی آشنا نبودم و خیلی ناراحت شده بودم. اما واقعا چرا باید این‌طور باشد، شخصی کارش را انجام می‌دهد باید پولش را بگیرد و برود! این همه ماجرا ندارد.

یا مثلا وقتی می‌خواستیم وارد جایی شویم همه می‌گفتند بفرمایید و هی تعارف می‌کردند. خب این همه صبر می‌کنیم که یکی بفرماید. من گاهی می‌گفتم نمی‌فرمایم (با خنده). در ذهنم از لحاظ دستوری درست بود؛ بفرمایید، نمی‌فرمایم. یا مثلا خسته نباشید برایم یک مورد عجیب دیگر بود. هیچ جای دنیا این اصطلاح وجود ندارد. کلی طول کشید تا آن را بفهمم.

با مورد جالب دیگری هم روبه‌رو شدم. وقتی برای کارهایم در ایران با رابط‌های دانشگاه تماس می‌گرفتم و می‌گفتم فلان تاریخ می‌خواهم به ترکیه بروم و چند روز می‌مانم، به من می‌گفتند بی‌ادب. من با خودم همه چیز را مرور می‌کردم و می‌دیدم حرف بدی نزده‌ام، اما بعدا یاد گرفتم وقتی تماس می‌گیرم نباید کارم را بگویم. باید پنج دقیقه احوالپرسی کنم، بعد کارم را بگویم و پنج دقیقه هم خداحافظی کنم. این را که یاد گرفتم از نظرشان باادب شدم و مشکلمان حل شد. این موارد تفاوت فرهنگی است اما بیش از خاطره بد، از ایرانی‌ها خاطره‌های خوب دارم و اینجا را دوست دارم.

در ترکیه کدام شاعران ایران را بیشتر میشناسند؟

سعدی، حافظ، خیام، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی. البته نویسنده و شاعران معاصر و قدیمی دیگری را هم می‌شناسند، اما این اسم‌ها آشناتر هستند.

با ایرانیهایی که برخورد کردید چقدر نویسندههای ترک را میشناسند؟

درباره این موضوع با مردم در خیابان صحبت نکردم. اما دانشگاهیان و استادان و ناشران، عزیزنسین را خوب می‌شناسند. الیف شافاک اینجا خیلی معروف است. اورحان پاموک و یاشار کمال هم شناخته شده هستند. شما در ایران خیلی خوب ادبیات ترکیه را دنبال می‌کنید.

در ترکیه شرایط چطور است؟ چقدر کتاب از نویسندهای ایرانی در ترکیه ترجمه شده است؟ و آیا مردم ترکیه با این آثار ارتباط میگیرند؟

دانشجویانی که به ایران آمدند، درس خواندند و برگشتند، تلاش می‌کنند تاریخ و فرهنگ ایران را به ترک‌ها معرفی کنند. صمد بهرنگی و صادق چوبک از نویسنده‌های مهمی هستند که ترجمه می‌شوند و مورد توجه هم هستند.

اوضاع آموزش زبان و ادبیات فارسی در ترکیه چطور است؟

تحصیل در این رشته خیلی در دانشگاه‌های ترکیه رایج نیست، اما کسی این رشته را انتخاب می‌کند تا آخرش می‌رود و رها نمی‌کند. این موضوع نشان می‌دهد دو فرهنگ خیلی به هم نزدیک است. در استانبول، آنکارا، ارزروم و چند دانشگاه زبان فارسی آموزش داده می‌شود، اما متاسفانه تعداد استادان این رشته در ترکیه کم است و باید تلاش‌های بیشتری در این زمینه بین دو کشور
صورت بگیرد.

در جریان هستیم کتابی درباره محمد میرکیانی نوشتهاید. سراغ دیگر نویسندههای ایرانی هم رفتهاید؟

کتاب‌های خانم نازی صفوی را هم برای چاپ به ناشر سپردم. «برزخ اما بهشت» یک هفته دیگر منتشر می‌شود و «دالان بهشت» را هم ویرایش کردم و به ناشر تحویل دادم. درباره‌اش مقاله هم نوشتم و در سمیناری ارائه کرده‌ام.

چرا این کتابها برایتان جذاب بودند؟

آقای میرکیانی سراغ بخش فرهنگی مهمی می‌رود و ضرب‌المثل‌ها را تبدیل به داستان می‌کند. این کار خیلی جذاب است و برای کسانی که ایرانی نیستند، جاذبه بیشتری دارد. خانم صفوی هم مضمون کتاب هایش برایم جالب است. دوستت دارم را می‌شود به همه زبان‌ها گفت اما این‌که یک عشق را با همه گریه‌ها و سوزهایش نشان داد و بر مخاطب تاثیر گذاشت، کار سختی است. در واقع این نویسنده روان‌شناسی خوبی در کارهایش دارد.

اگر بخواهید حرفی و نقدی نسبت به فضای ادبیات امروز ایران وارد کنید، چه نکتهای را بیان میکنید.

ایرانی‌ها خیلی درگیر گذشته مانده‌اند. گذشته بزرگ شما نباید باعث شود نسبت به نویسندگان و شاعرانی که زنده هستند و باید در زمان حیاتشان آنها را شناخت، بی توجه بمانید. یک نویسنده تا زنده است دوست دارد کارهایش دیده شود و مورد ستایش قرار بگیرد. من 20 سال فکر می‌کردم آقای میرکیانی زنده نیست، اما وقتی دیدم زنده است بسیار خوشحال شدم و او هم خیلی خوشحال شد از این‌که یک نفر زحماتش را دیده است.

کتابی درباره محمد میرکیانی نوشتم

در دوره لیسانس باید یک پایان‌نامه می‌نوشتم. در ترکیه در زمینه ادبیات فارسی کتاب‌های زیادی نداشتیم. کتاب «روز تنهایی من» نوشته محمد میرکیانی یکی از این کتاب‌ها بود که تصادفی با آن آشنا شدم، ترجمه‌اش کردم و فارغ‌التحصیل شدم. از آن زمان 18 سال گذشت. در دانشگاه که مشغول تدریس شدم و نوشتن مقاله و تحلیل برایم خیلی جدی‌تر شد، یادم آمد کتابی از آقای میرکیانی ترجمه کرده بودم که اثر خوبی بود. بررسی کردم ببینم جز آن کتاب، کتاب‌های دیگری هم نوشته است یا نه. کتاب‌ها را پیدا کردم و بعد از بررسی کامل، یک مقاله 77صفحه‌ای درباره‌اش نوشتم. وقتی آن را برای انتشار ارسال کردم، ناشر گفت می‌توانم کمی بیشتر کار کنم و حجم مطلب را بیشتر کنم تا در قالب یک کتاب منتشر شود، چون ظرفیت تبدیل شدن به کتاب را دارد.

قبل تر با خانم نازی صفوی ارتباط گرفته بودم و کتابشان را ترجمه کرده بودم. از طریق ایشان آقای میرکیانی را پیدا کردم و با او صحبت کردم. راستش فکر می‌کردم ایشان خیلی پیر باشد یا زنده نباشد، وقتی با او صحبت کردم، خیلی تعجب کرد که من کارهایش را دقیق خوانده‌ام و درباره‌شان تحقیق کرده‌ام.

منبع:جام جم

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

R41383/P41383/S9,1299/CT12

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۶۲۴۰۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چشم، دیگر سریال حشاشین نمی بینیم

بله، درست حدس زدید کسی که در این روزگار بر روی سریالی مهر ممنوعیت بزند مصداق همان چیزهایی است که میرشکاک گفت. آن هم سریالی که خیلی ها دیده اند. بسیاری از رسانه های ایرانی درباره آن نوشته اند و به تیتر یکِ چندین و چند روزنامه اصلاح طلب و اصولگرا تبدیل شده. سریالی که اگر هم کسی ندیده باشد حتما با این حرف های خنده آورنده ترغیب می شود که ببیند. سریالی که یافتن آن قطعا از یافتن سریال های داخلی راحت تر است. سریالی که از همه سریال هایی که ما ساخته ایم چند سر و گردن بالاتر است. سریالی که البته آشکارا به تحریف تاریخ پرداخته. از همه جالب تر این که کشوری که خودش از حیث نظری و تئوریک پایگاه داعش محسوب می شود این سریال را ساخته و هنرمندانه رگ و ریشه داعش را به ایرانی ها ربط داده. حالا شما برو با داعش در سوریه و عراق بجنگ. بازی را آن کسی می برد که رسانه را می فهمد و با زیرکی و ظرافت ایدئولوژی اش را تبلیغ می کند. و تو هنوز فکر می کنی با زدن و بستن و ممنوع کردن و توقیف و پلمپ می توانی کاری از پیش ببری. بچرخ تا دنیا هم بچرخد و به زودی به تو بفهماند یک من ماست چه قدر کره دارد. هرچند تو اگر خردک عقل و فهمی داشتی باید خیلی زودتر از این ها می فهمیدی که نفهمیدی. حقا که یوسفعلی درست گفت.

همین سریال خوش ساخت مغرضانه و تحریف گر، امسال ماه رمضان به مراتب از سریال های فاخر و نیمه فاخر تلویزیون شما بیشتر دیده شد. گواهش هم این که الان هیچکس فیلم ها و سریال های مناسبتی و غیرمناسبتی شما را در همین ماه رمضانی که گذشت به خاطر نمی آورد اما هرجا که می روی بحث سریال حشاشین داغ است. و باز بد نیست حضراتِ عشقِ ممنوعیت بدانند که این سریال با همه عیب و ایرادهایش چه شور و شوقی را در مخاطب ایرانی برانگیخته تا از حسن صباح و اسماعیلیان و سلجوقیان بیشتر بداند. سری به کتاب فروشی ها بزنید و بپرسید در این ایام چه مقدار مردم به آن ها مراجعه کرده اند و کتاب هایی در این موضوعات خواسته اند. شما از کلمه شبهه می هراسید چرا که فکر می کنید شبهه افکنی یعنی برباد دادن چیزی که شما آن را مطلق و بی عیب می دانید اما خیر و برکاتی که در شبهه افکنی است را نمی توانید درک کنید. نمی توانید چون همه عمر مطلق اندیش بوده اید و خود را مبرا از هر عیب و ایرادی دانسته اید. گمان برده اید حق به تمامی در اختیار شماست و هرکه چون شما نیندیشد راه ضلالت و گمراهی را می پیماید. درست به همین دلیل حق پنداری است که نه تنها نتوانسته اید برای تبلیغ آن چه مدعی آن هستید کاری از پیش ببرید بلکه هرگاه خواسته اید به زعم خود باطلی را معدوم نمایید شده اید مبلغ تمام قد آن. الان هم فکر می کنید با تحکم و ممنوع اعلام کردن سریال حشاشین کار این سریال ضاله تمام است و ضربه محکمی بر پیکر استعمار وارد آورده اید. طیب الله. بتازید و بر گرده دریا تازیانه فرود آورید که زمین و زمان تحت سیطره شماست تا کور شود هرآن که نتوان دید.

چه تکاپوی رقت انگیزی است باد را بندی زمین کردن

یا به سودای کشتن خورشید اسب میدان جنگ زین کردن

حکم کردن به خاک تا نرود هرگز از ملک خویشتن بیرون

آتش و آب را به دستوری راهی سرزمین چین کردن

بر هوا بخیه و به سندان مشت می زنند و به خویش می بالند

گویی از روز اول خلقت بوده تقدیرشان چنین کردن

عقل و تدبیر اکتسابی نیست، گرگ هرگز پلنگ می نشود

گرچه در اوج صخره بنشیند طعمه ماه را کمین کردن.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901544

دیگر خبرها

  • فرآیند پخت نان لواش به شیوه استانبولی
  • (عکس) استایل جالب بازیگر زن سریال «گاندو» در ترکیه
  • روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان
  • کارگاه آموزشی شعر رضوی به زبان ترکی آذری در شهرستان خوی برگزار شد
  • واکنش حاج قاسم سلیمانی به یک تصمیم در فصل پنجم سریال پایتخت : مگر ما مرده باشیم که خانواده ایرانی سالم به ایران برنگردد (فیلم)
  • چشم، دیگر سریال حشاشین نمی بینیم
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (12 اردیبهشت)
  • حذف سریال «حشاشین» از تمام سکو‌های ایرانی
  • حذف سریال «حشاشین» از تمام سکوهای ایرانی 
  • انتقاد از سریال «حشاشین» به رسانه‌های عرب‌ زبان رسید